خلاصه
جونغو تا آنجا که خودزنی باشد مورد آزار و اذیت قرار می گیرد ، تا اینکه یک روز دعای او توسط مفیستوفل ، طاغوت اجابت می شود. مفیستو قدرت جادویی جونغو را ارائه می دهد که به او اجازه می دهد انتقام قلدرهای خود را بگیرد و در عوض روحش را می خواهد. این یک انتخاب آسان برای جونغو است که فکر می کند هیچ چیز نمی تواند از جهنم زندگی که زندگی اش است بدتر باشد. اما آنچه که او نمی داند این است که نیروهای بیشتری در کار هستند و او فقط یک پیاده در یک بازی بسیار بزرگتر است که توسط شیاطین و جن گیر انجام می شود.