خلاصه
{از کافه تاروت}
پدر و مادر سویون وقتی او کوچک بود درگذشت. او توسط یک "برو" بسیار نرم و یک خواهر دیوانه پول بزرگ شده است که هر روز او را با جیغ کشیدن به کارهای نیمه وقت می فرستد. تنها پولی که او مجاز به داشتن و خرج کردن است ، پولی است که به دست می آورد. بخشی از پولی که به دست می آورد یعنی. بنابراین او 24 ساعت شبانه روز کار می کند - صبح ها به عنوان دانشجو کار می کند در حالی که شب ها به عنوان دختر شغل نیمه وقت کار می کند. اما او فکر نمی کند این کافی است ... به همین دلیل است که او مخفیانه به عنوان "فرشته نگهبان" کار می کند ، کسی که کسانی که ضعیف ترها را اذیت می کنند شکست می دهد. با قیمت ، یعنی. چه اتفاقی خواهد افتاد که سویون با یک فرشته واقعی روبرو شود - یک فرشته واقعی که فعلاً از بهشت رانده شده است؟