خلاصه
"من می خواهم بتوانم برای دارایی های بزرگ بجنگم ، نه فقط آن غذاهای کوچک جانبی! بگذارید تنش بین والدین و فرزندان آنها را افزایش دهم! برادر ، من تقاضای ارتقا دارم! » و بنابراین ، زندگی بدبخت من به عنوان "قاشق خاکی" شماره یک کره به پایان رسید. دور دوم ، و من به عنوان دختر بچه چایبول برگشتم! علاوه بر این ، من همچنین وارث خانواده سرجیو هستم که کنترل کامل جنوب را به دست آورده اند! اگرچه خواهر یک شرور بودن جنبه های منفی دارد ، اما در نهایت ، آیا اهمیت دارد؟ از این گذشته ، من هنوز سرنوشت دارم که در پایان روز خانواده را به ارث ببرم! اما اوضاع بدتر می شود و هدف زندگی من برای رسیدن به قله توسط خواهر کوچک من با چاقو به خطر می افتد. دو هفته تا بازگشت پدرم باقی مانده است. در آن مدت ، او باید به نحوی بهترین داماد امپراتوری را بازگرداند. و اینگونه بود که اعزام داماد آغاز شد. اگر جوان ، توانا و خوش تیپ هستید ، حتی بهتر! اگرچه کمی طول می کشد ... هرچه باشد. به هر حال این ازدواج قراردادی است ، بنابراین راهی برای تأیید همه این ویژگی ها وجود ندارد. - آدلاید با ناراحتی به او نگاه می کند و لب هایش را لیس نمی زند. ممکن است در مقابل فرمانده مجسمه مانند شوالیه ها خجالت آور باشد ، اما او قبلاً از اعماق استخوان خود آموخته است که این مرد نیز یک جانور است. "آه ... همین." کیلیان با لبخندی جذاب به او نزدیک شد و او را در آغوش گرفت. صدایی روی شانه و در گوشش زمزمه کرد. "شما هرگز نگفتید که در این مورد مشکلی دارید."
آه ، قاشق طلایی رسید! / 아 하세요 ، 수저 들어 Oh / اوه بله ، یک قاشق طلایی!