خلاصه
به عنوان کلانتر شهر ، فران برای مردمش بسیار ناخوشایند بود. افسوس که در سفر به عقب ، اسب او درگذشت. در وسط بیابانی که تنها حمل و نقل خود را به تمدن مرده به جهان منتقل کرده بود ، فرانس را برای رسیدن به شهر خود مجبور به تحمل گرمای شدید کرده بود. روزها سرگردان ، بدن ضعیفش به او خیانت می کرد ، فقط برای نجات یک آمریکایی بومی…
خلاصه ای از Canna (که در اصل به انگلیسی است):
Fran قبلاً درگیر قتل و سرقت بود.
او اکنون نسبت به این معاملات غیرقانونی ابراز پشیمانی کرده و در یک شهر کوچک به عنوان کلانتر فعالیت می کند.
او پونی و سرگردان خود را در بیابان از دست داد و از خودش پرسید ،
"آیا این بازگشتی از رفتارهای گذشته من است؟"