خلاصه
"خیلی عمیق است... من در حال کوبیدن هستم..." - من یک دختر متوسط بودم، اما در نهایت اولین حضورم در دانشگاه را انجام دادم! من تا زمانی که زنده ام مجرد بودم، بنابراین تصمیم گرفتم به یک میکسر بپیوندم. من با این پسر خوش تیپ به این نتیجه رسیدم. مدتی گذشت و او مرا به خانه اش دعوت کرد، اما وقتی به آنجا رسیدم ... تمام دیوارش در عکس های من بود؟! "از آن روز، من چشمانم را به تو دوخته ام و فقط تو را." ناگهان مرا در آغوش گرفت و به زور بوسید. از اولین بوسه ام لذت می بردم، قبل از اینکه بفهمم او تاپم را درآورده بود و سینه هایم را فشار می داد... فقط همین کافی بود تا خیس شوم. انگشتم کرد، لیس زد و من برای اولین بار آمدم. بعد داخل من شد، این اولین بار بود که اما حس خوبی داشتم…