خلاصه
وقتی هاروحی 10 ساله بود ، پدر و مادرش را در یک لاشه ماشین از دست داد. او برای زندگی با اقوام رفت اما همیشه تنها بود. اکنون او 17 ساله است و به دنبال خیرخواه خود ، مردی که برای او کمک هزینه ماهیانه می فرستد و مهمتر از آن نامه های مهربان و دلسوز برای 7 سال است. وقتی او را پیدا کرد و اصرار کرد که باید با هم زندگی کنند ، کاگا کاملاً مورد قبول این ایده نیست و ادعا می کند که هاروحی در خطر خواهد بود. دقیقاً چرا چنین است؟ کاگا وقتی یک بار و چند روز ناپدید می شود چه می کند؟