خلاصه
بر اساس رمان DEMONICBLACKCAT. برای قرن ها ، خانواده های Clandor عروسهایی را به خال ، خدای درد ارائه داده اند. Clandors همیشه ماده های زیبایی پرورش داده است: آنها پوست کم رنگ ، موهای طلایی و خوش اخلاقی هستند. یعنی تا اینکه یک روز ، فارست کلاندور از ازدواج با او خودداری می کند و در عوض در یک مهمانی معمولی در خانه دبیرستان شرکت نمی کند. خوشبختانه برادر دوقلوی وی ریور کلاندور برای انجام این کار آماده است. او وانمود می کند فارست است و قدم می گذارد تا با خائول ازدواج کند. او باور ندارد که همه چیز واقعی است ، تا زمانی که خائول واقعاً ظاهر شود و او را به عنوان داماد خود بپذیرد. آیا رودخانه می تواند ازدواج با خدای مهربان و زودرنج را تحمل کند؟ و به هر حال خانواده اش چگونه در این شرایط قرار گرفتند؟ همچنین ، چرا به نظر نمی رسد که خائول بد باشد که او فقط با پسری ازدواج کرده است؟