خلاصه
پس از یک تصادف شدید در اثر برخورد شدید از رعد و برق ، او را در حال مرگ مرده ، Mochizuki Touya 15 ساله از خواب بیدار می شود تا خود را چهره به چهره با خدا پیدا کند. "من می ترسم بگویم که من یک مقدار اشتباه کرده ام ..." اما همه چیز از دست نرفته است! خدا می گوید که می تواند تویا را به دنیای خیالی مجدداً مجدداً مجدداً به دست آورد و به عنوان یک امتیاز ، او می تواند تلفن هوشمند خود را به همراه آورد! بنابراین ماجراجویی طویا را در یک دنیای شبه قرون وسطایی جدید ، آناکرونستی آغاز می کند. دوستان! می خندد! اشک! غیر قابل توضیح Deus ex Machina! او سفر خود را با تعجب و تعجب فرا می خواند ، زیرا به طور غیرقابل مسافرت از جایی به جای دیگر سفر می کند ، به دنبال هر هدفی که خیال خود را جلب می کند. پرده ها روی داستان حماسی شمشیر ، جادوگری و برنامه های تلفن هوشمند بلند می شوند!