خلاصه
رینا از تباری نجیب بالا به دنیا آمد و همسر دوک هیتویل شد. با این حال ، او با مرگ اسفباری روبرو است که در آن مورد تحقیر عزیز خود قرار می گیرد ، و حتی فرزندش را از او می گیرند. اما وقتی سرانجام رینا از همه چیز منصرف شد ... به او فرصتی دوباره داده شد. "این بار ، هرچه می بینم چشم نمی بندم!" رینا شجاعت خود را احضار کرد و زندگی دوم خود را آغاز کرد. «ادارت. من الان همه چیز را می دانم و از تو متنفرم. » رینا اکنون می فهمد که در گذشته چقدر نادان بوده است. "من قصد دارم تو را طلاق بدهم." حتی شوهر که زمانی دوستش داشت. "بسیار خوب." شوهرش که فکر می کرد او را تحقیر کرده ، گریه می کرد.
دوشس گلخانه گلس / 유리 온실 의 공작 공작