خلاصه
"شما دور انداخته شدید." مهم نیست چند بار این حرف را با من زمزمه می کنید ، من هنوز هم باور دارم.
دانشجوی دانشگاه یونوکی کوهی همچنان منتظر می ماند تا معشوقش با او تماس بگیرد. یونوکی روزی به اتاقش می آید ، در اتاق دوستش است. با این حال ، او روی یک تخت است ، و کاملا برهنه است ...
"دوست" او یوزوریهاارا مردی خوش مشرب و خوش چهره است و کسی است که به نوعی در دانشگاه به او نزدیک شده است. یونوکی که با نگاه یوزوریارا محکم شده است ، س questionsال می کند ، "آیا قصد حمله به من را داری؟" و سپس