خلاصه
امپراتوری مقدس مقدس مقدس Serife ، لیلی استلا. او یک وجود مقدس بود که هیچ کس جرات نمی کرد به آن احترام بگذارد. اما یک روز ، او دیگر از شنیدن صدای خدا دست کشید و امپراتوری مقدس سریفه به ویرانه کشید. لیلی استلا که توسط دشمن به چاه انداخته شد ، خدای سریفی را که در تمام عمر با تمام وجود به او خدمت می کرد نفرین کرد. "سریف اگر هنوز به صدای من گوش می دهید ، فرصتی دیگر به من بدهید. اما اگر من اینگونه بمیرم و به آغوش شما برگردم ، من ... "" شما را تکه تکه می کنم و زنده می خورم. " وقتی چشمهایش را باز کرد ، از اینکه چه اتفاقی افتاده است ، او 17 سال پیش لیلی استلا شده بود. او به عنوان یک کودک 6 ساله بازگشته بود ... او زندگی معصوم زندگی گذشته خود را به عنوان یک مقدس به دور انداخت. تصمیم دارد شرور شود و فقط برای خودش زندگی کند.