خلاصه
اندکی پس از اینکه اژدهاهای شرور حضور خود را در قاره پنهان کردند، فرمانده شوالیه الکساندر برای بررسی کاهش شدید درآمد مالیاتی اعزام می شود. اسکندر در سرزمین های ناآشنا گم می شود و با مردی به نام کلاین برخورد می کند. اما این مرد به محض ملاقات با اسکندر شروع به صدا زدن با نام مستعار خود می کند و با رفتاری دوستانه نزدیک تر می شود و می گوید که مدت زیادی صبر کرده است. و الکس زیر شنل نیمه فرسوده اش شاخ اژدها را می بیند؟! کلاین می داند چگونه از آن استفاده کند