خلاصه
"H-... هی، تا کجا می روی...؟" او به آن نقطه خاص که با روغن گران قیمت روان شده است مسخره می کند ...!! بهار است، زمان برگزاری مراسم ورودی دانشگاه ها. دوست او از دوران کودکی، یوآ، او را به باشگاه زیبایی می برد که در حال حاضر در آستانه انحلال است. حتی بدتر از آن، او در نهایت مجبور به انجام ماساژ روغن به عنوان آزمایشی برای پیوستن به دلیل سوء تفاهم می شود!؟ در حالی که بدن سالمندش را می مالید، به طور اتفاقی سینه های او را لمس می کند و حالتی بخارآلود ایجاد می کند... او که نمی تواند جلوی خود را بگیرد، نوک سینه های او را با دست های لغزنده تحریک می کند! وقتی بیشتر به سمت پایین سر می خورد و با انگشتان و زبانش او را شل می کند، ناله های شیرین تری می دهد...!!