خلاصه
یومجی قدرت پیش بینی رویای فرد را بر اساس هاله های چند رنگی دارد که وقتی انگشتانش را نگاه می کند ، آنها را احاطه می کند. مهارت های او جلا نیافته است ، اما وقتی هاله ای سیاه می بیند ، مطمئناً می داند که آن شخص در آن شب چه خواهد دید: کابوس. یومجی اخیراً خودش کابوس می بیند ، جایی که لشکر گربه ها بی وقفه او را تعقیب می کنند تا بیدار شود. اما وقتی دختری عجیب و غریب به نام مری به معنای واقعی کلمه به زندگی او می افتد ، تجربه او از رویاها عجیب و خطرناک می شود وقتی که او قول می دهد به مرری کمک کند تا به دنیای رویاها از آنجا که او آمده است برگردد.