خلاصه
من به دنیای وب تلوزیون BL منتقل شده ام و در آنجا نظر تنها کینه توزانه خود را گذاشته ام. علاوه بر این ، من خواهر کوچکتر خوانده شخصیت مورد علاقه خود می شوم: یک سرپرست مرد وسواسی که بعدا برای کارهای خود پشیمان می شود ، اما در پایان همچنان همراه با دوک می میرد. بنابراین ، من مصمم بودم. از آنجا که من به این دنیا کوچ کرده ام ، نمی توانم کنار بمانم و مرگ شخصیت محبوب خود را تماشا کنم. علاوه بر این ، من هم نمی خواهم بمیرم. به همین دلیل ، نویسنده ، باید برچسب ها و پایان این وب تون را کمی تغییر دهم! از به . از به .
"برادر ، لطفاً در مقابل دیگران نیز چنین لبخند بزن." من به لوسیان گفتم که حتی در مقابل دیگران حتی کمی لبخند نمی زند.
""
آیا این درخواست بیش از حد عجیب بود؟
لوسیان با بیان عجیب و غریب نگاهم کرد.
"اگر این کار را بکنی ، من به تو هدیه می دهم."
من این حرف را زدم چون می خواستم در هر صورت می توانم به او کمک کنم.
او کمی به من نگاه کرد و قبل از پاسخ دادن تردید کرد ، "هدیه ... آیا چیزی خوب است؟"
"البته!"
لحظه ای که من با اطمینان آن جواب را دادم ، بیان او بلافاصله به یک درنده گرسنه تغییر یافت ... آیا من اشتباه کردم؟
سپس ، لوسیان با خونسردی با عبارتی پر از انتظار پاسخ داد.
"خودت را به من بده ، راشل."
متعجب؟ چی گفت؟ او فقط چه خواسته است؟