خلاصه
یک تصادف رانندگی به او اجازه داد تا از دنیای جادویی عبور کند ، او دوباره برای نوزادی تجسم یافت! او در یک مسابقه شرکت کرد و برنده شد. سپس ، او توسط شاهنشاه پذیرفته شد و یک شاهزاده خانم شد. با این حال ، سایر شاهزاده خانمهای خوانده شده همه با درمان تجملاتی تجویز می شوند. اما چرا فقط او در خانه کوچک هیزم زندگی می کند؟ او همچنین توسط شاهزاده خانم های دیگر مورد ضرب و شتم و آزار قرار گرفته است؟ او برای مقابله با هر کاری که لازم باشد انجام می دهد. هنگامی که او یک روحیه جنگجویانه شجاعانه از خود نشان داد ، سرانجام امپراتور خونسرد آمد و به او گفت: "این آدم بی ادب کوچک ، کمی جالب است."