خلاصه
من یک مزدور در خارج از کشور بودم و یک اسم رمز "خدای قتل" به خود اختصاص دادم. هنوز هم ، من باید در گوشه خواستگاری همسرم را پیدا کنم! من هيچ جوينده طلايي نمي خواهم ، به همين دليل من خيلي سعي كردم مشخصات كمي داشته باشم. اما دختران مانند من "فقیر" را نمی پذیرند.
کم مصرف را فراموش کنید ، من خوش تیپ و ثروتمند و توانا هستم! البته دختران من را دوست دارند!
و سپس من با یک بلوند آشنا شدم که تصمیم گرفت در اولین جلسه ما با من ازدواج کند ...
اما ببخشید آیا او گفت که دفعه دیگر که ملاقات می کنیم قرار است از من طلاق بگیرد؟ نمی گذارم این اتفاق بیفتد!