خلاصه
این داستانی است از نحوه آشنایی اسپرس با دختری در یک شهر کوچک شمالی. تسوباسا در یک شهر چشمه های آب گرم در حال مرگ زندگی می کند ، و او یک مدرسه راهنمایی عمدتا بی دوست است. او در واقع دارای قدرت های فوق العاده ای است ، گرچه بیشتر به قدرت های شرم آور و بی فایده فکر می کند. مطمئناً ، او می تواند از توانایی های تلكینتیك خود برای مسواك زدن هنگام لباس پوشیدن استفاده كند ، یا هنگام نوشیدن چای كتاب بخواند ، اما در بیشتر موارد ، انجام کارهای با دست آسان تر است. هرچند ، یک روز او افکار یک دختر لال ، یوکی را می شنود ، که به دلیل سکوت خود توسط دیگر بزهکاران مورد تجاوز قرار می گیرد. او به کمک او می آید ، و متوجه می شود که در کمال تعجب ، او قادر به دستکاری بدن او برای ضرب و شتم مهاجمانش است! بدون تعجب ، او نتیجه گرفت که او کسی است که دارای قدرت فوق العاده است. از آنجا که تسوباسا تنها کسی است که "راز خود را می داند" ، داستان آنها با هم تازه آغاز شده است!