خلاصه
شوهر ناتسوکی بار دیگر برای یک سفر کاری ترک می کند. در حالی که او را با لبخندی غمگین بر لب دارد، همسایه آنها الک به او نزدیک می شود. او دانشجوی مبادلات خارجی است و از او دعوت می کند که با او نوشیدنی شریک کند. چشمان توله سگ او مرگ اوست زیرا تسلیم می شود و او را به آپارتمانش راه می دهد. پس از چند نوشیدنی، او در نهایت چرت می زند، اما برهنه از خواب بیدار می شود و در آستانه لذت قرار می گیرد و انگشت الک جادو می کند. او از او التماس می کند که سوار شود، اما شوکه شده در کنار او، او فقط می تواند متعجب باشد که بعد از آن چه می شود…