خلاصه
"قلب هنوز 30 ساله است، اما بدن ... دانش آموز دبیرستانی!؟" با سفر به گذشته برای اصلاح اولین تجربهی تاسفانگیز، آیا ریسا میتواند جوانیاش را پس بگیرد و سرنوشت خود را بازنویسی کند؟
در انجمن فارغ التحصیلان، ریسا برای اولین بار در یک دهه با کاناده متحد می شود. با این حال، او قادر به بیان گذشته آنها نیست و احساس خجالت می کند. در راه خانه، او در کنار معبدی توقف می کند و به طور ناگهانی فریاد می زند: "کاش می توانستم بار اولم را دوباره انجام دهم..." ناگهان نوری مرموز او را فرا می گیرد... و وقتی از خواب بیدار می شود، خود را در دبیرستان می بیند!
برای کاناد، مدت زیادی از رابطه آنها می گذرد. ریسا معتقد است که اکنون می تواند همه چیز را اصلاح کند، اما…