خلاصه
یکبار یک قدرت نظامی به نام "آمامیکادو" وجود داشت که به کشورهای دیگر حمله کرد و دامنه خود را گسترش داد.
در آمامیکادو دو شاهزاده وجود داشتند.
شاهزاده جوانتر اوگونا نامگذاری شد. پدر او ، امپراتور آمامیکادو ، او را به عنوان یک قاتل آموزش داد. اوگونا برای کمک به پدرش گرسنه بود. این داستان یک آدمکش قبل از دیدار با ایزومو است.