خلاصه
مجموعه داستان های کوتاه:
1) آموزش انگشتان دست ، چشم ها و لب ها
من به طور مخفی تاکی را له می کنم ، که خونسرد و پست است ، اما در واقع بسیار مهربان است. من می خواستم دوست دختر او باشم ، بنابراین وقتی احساسات خود را به او اعتراف کردم ، او بوسه ای مشتاقانه به من زد ، اما او مرا رد کرد و گفت: "من نمی توانم با تو کورومی باشم." چرا؟ من نمی دانم او به چه فکر می کند– !!
2) SuperHero من
3) شما متولد شدید که عاشق شوید
4) دوست پسر خجالتی
(از اسکن های نیمه شب)